وصیت مادر..
حضرت زهراء مظلومه علیها السلام ، آن سرور زنان در آخرین لحظات عمر خود، به همسرش امیرالمؤ منین ، امام علىّ علیه السلام خطاب کرد و چنین اظهار نمود:
یا علىّ! تو خود گواهى که در دوران زندگى
از من دروغ و خیانتى سر نزده است ، در تمام مسائل و جریانات گوناگون زندگى ،
من با تو مخالفتى نداشته ام ، بلکه همیشه در تمام لحظات سعى کرده ام که
یار و یاور تو بوده باشم .
اکنون از تو مى خواهم :
۱- چنانچه بعد از من خواستى همسرى برگزینى ، اءمامه دختر خواهرم را انتخاب نمائى ، که او براى فرزندانم چون مادرى دلسوز و مهربان است .
۲- تابوتى برایم تهیّه کنید و جنازه ام را درون آن قرار دهید تا هنگام تشییع ، بدنم پنهان و پوشیده باشد و حجم بدنم مورد دید افراد و توجّه نامحرمان قرار نگیرد.
۳- هنگامى که شب فرا رسید و افراد، در خانه هاى خود خوابیدند، جنازه ام را حمل و تشییع کنید، تا اشخاصى که بر من ظلم کردند و حقّ ما را غصب نمودند، در تشییع جنازه ام شرکت نکنند، چون که آنان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند.
۴- اجازه ندهید، آن هائى که بر ما ظلم کرده اند و کسانى که تابع ایشان شده اند بر جنازه من نماز بخوانند.
۵- سپس افزود: اى پسر عمو! وقتى روح از بدنم خارج شد و خواستى مرا غسل دهى ، بدنم را برهنه منما، چون که من خود را شسته ام.
۶- و مرا پس از غسل ، از باقیمانده حُنوط پدرم ، رسول اللّه صلّلى اللّه علیه و آله ، حُنوط کن.
۷- و خودت به همراه دیگر نزدیکان و یاران باوفا، نماز را بر جنازه ام اقامه کنید.
۸- و آن گاه بدون آگاهى و اطّلاع دیگران ، مرا در محلّى مخفى ، دفن نمائید تا آن که محلّ دفنم نیز، از نامحرمان و غاصبان و ظالمان پنهان و مستور باشد.
۹- و ضمن آن که هیچ یک از آن هائى که بر من و تو ظلم کردند نباید در مراسم دفن من شرکت کنند، محل قبرم نیز مخفى باشد. (۱)
با رفتنش تمامی غم ها به من رسید
درد دو ماه فاطمه یکجا به من رسید
اول قرار بود که باهم سفر کنیم
رفتن به او رسید و تمنا به من رسید
بی او شکست خورده ی تاریخ می شدم
با فاطمه، ولایت عظمی به من رسید
آخر نشد طبیب برایش بیاورم
حسرت ز درد ام ابیها به من رسید
او رو سپید شد که بلا را به جان خرید
خجلت ز روی حضرت طاها به من رسید
یادم نمی رود که چگونه تلاش کرد
در زیر تازیانه ی اعدا به من رسید
در طول زندگانی از خود گذشته اش
یا به خدا و یا به نبی یا به من رسید
تقسیم کار خانه به نفع علی نبود
وای از دلم که شستن زهرا به من رسید
از بس غریب بودم و بی کس به وقت دفن
تسلیت از خدای تعالی به من رسید
اهل مدینه راحت و آرام خفته اند
بیداری همیشه ی شبها به من رسید
هرچند آستین به دهان ناله می زدند
اما صدای زینب کبری به من رسید
نه اینکه دست خویش کشیدم به زخم او
زخمش ز بسکه بود هویدا به من رسید(۲)
۱- بحارالا نوار: ج 43، ص 191، ح 20، فاطمة الزّهراء علیها السلام : ص 337 340 و اءعیان الشّیعة : ج 1، ص 321.
۲- جواد حیدری
منبع:http://sabuo.blogfa.com
- ۹۲/۰۱/۱۳