عمربن خطاب خلیفه یا شاه…؟
عمربن خطاب خلیفه یا شاه…؟
عمربن خطاب که روزهایی از زندگیش شتر چران بود دلال خر شتر واستر بود و هیزم برگ درخت جمع می کرد وبا اون وضعیت خجالت آور نسب و . . . دوران جاهلیت وبعد …
وناگاه
خودرا در منصب حکومت می دید ، که هر کاری دلش می خواست می کرد هر کس را که
می خواست میزد حتی دختر رسول خدا را و از هر کاری که خوشایدش نبود منع می
کرد ،در یک جمله همه از او وحشت داشتند،
او از نظر روانی از این تغییر شگفت زده بود ، لذا از افراد می پرسید آیا من پادشاه هستم یا خلیفه ؟…..
ما در اینجا به چند مورد اشاره می کنیم خودتان قضاوت بفرمایید و …
ابن سعد می گوید :عمربن خطاب گفت: به
خدا قسم نمیدانم من خلیفه ام یا پادشاه ؟!اگر شاه هستم که امری بس مهم شگفت
است ، شخصی گفت: بین این دو فرق است
عمرپرسید فرق چیست ؟ او گفت :خلیفه جز
به حق از کسی چیزی نمی گیرد وجز راه حق صرف نمی کند ولی شاه بر مردم ستم می
کند به ناحق از این و آن می گیرد وبه ناحق به این و آن می بخشد عمر با
شنیدن این جواب سکوت کرد (۱)
ونیز نوشته اند روزی عمر از جناب سلمان فارسی پرسید:آیا من پادشاه هستم یا خلیفه ؟
سلمان
گفت: اگر از مملکت مسلمانان درهمی یا کمتر یا بیشتر بدست آوردی و آنرا در
غیر راه صحیحش صرف کردی تو شاه هستی نه خلیفه ،عمر از این سخن سلمان خجالت
کشید به فکر فرو رفت .(۲)
—————————————————–
اسناد:
۱)تاریخ الخلفا سیوطی ص۱۴۰طبقات الکبری ج۳ص۳۰۶کنزل المال ج۱۲ص۵۶۷تاریخ عمربن خطاب ص۱۶۹
۲)تاریخ الامم والملوک طبری ج۵ ص۵۳ ۳۰۶کنزل المال ج۱۲ص۵۶۷ ش۳۵۷۷۷
- ۹۲/۰۲/۰۷